کشاورزی یک مزرعه بزرگ گندم داشت زمین حاصلخیزی که گندم آن زبان زد خاص و عام بود. هنگام برداشت محصول بود شبی از شبها روباهی وارد گندم زار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگد مال کرد و به پیرمرد کمی ضرر زد.

 پیرمرد کینه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور در مزرعه به این طرف وآن طرف می دوید و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش، در این تعقیب و گریز گندم زار به خاکستر تبدیل شد. 

 

وقتی کینه به دل گرفته ودر پی انتقام هستیم باید بدانیم آتش این انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است ببخشیم و بگذریم.